22 آبان 1402 ساعت: 11:8
احساسات، بخش مهمی از وجود انسان هستند که از ابتدای تولد با ما همراهند. حتی نوزادان چند روزه هم میتوانند احساساتشان را نشان دهند. اما تا قبل از اینکه به پختگی لازم برسند قادر به درک، نامگذاری و توضیح احساسات خود نیستند. درواقع هر چقدر کودکان، بزرگتر میشوند در درک احساسات خود نیز پیشرفت میکنند.
درک بیشتر از احساسات، عملکرد بهتر در زندگی
بعضی از کودکان بهطور طبیعی نسبت به همسالان خود درک و آگاهی بیشتری از احساساتشان دارند و بهواسطه این درک نیز عملکرد بهتری در دوستیابی، همکاری در منزل، هدفمندی و موفقیتهای تحصیلی نشان میدهند.
پژوهشها نیز تایید میکنند که این آگاهی احساسی حتی بیشتر از بهره هوشی در موفقیت و شادکامی فرد در همه زمینههای زندگی موثر است. اما بعضی دیگر از کودکان برای رسیدن به این درک، نیاز به کمک و همیاری والدین و معلمان دارند.
آیا میتوان احساسات را به احساسات خوب و بد تفکیک کرد؟
توجه داشته باشیم چه احساسات خوشایند مانند شادی و امید و چه احساسات ناخوشایند مثل خشم و ترس بهخودیخود «بد» و «مضر» نیستند. هر کدام از احساسات حاوی پیامی هستند. مثلاً پیام احساسات ناخوشایند این است که کمبود، مانع یا تهدیدی در مسیر رسیدن به خواستههای ما وجود دارد.
بنابراین داشتن این احساسات ناخوشایند بهتنهایی مشکل محسوب نمیشود. بلکه مشکل از جایی شروع میشود که ما بهجای آنکه خود را «در حال تجربه» آن احساس بدانیم، خودمان را با آن احساسها "یکسان" تلقی کنیم. به این ترتیب نمیتوانیم رفتار موثری در برخورد با آنها یا کاهششان در پیش بگیریم.
«من عصبانی هستم» بیانگر نگرشی است که فرد خودش را با احساس خشم یکسان میداند؛ در حالی که در آن لحظه فرد فقط «احساس عصبانیت دارد». همین تغییر اندک در شیوه ابراز احساس، اهمیت زیادی در رفتارهایی دارد که بعد از تجربه احساس انجام میدهیم.
برای آموزش مدیریت احساسات چه کارهایی میتوان انجام داد؟
برای آموزش موثر مدیریت احساسات، لازم است ابتدا بدانیم احساسات چگونه به وجود میآیند. احساسات ما حاصل درک و برداشت ما نسبت به اتفاقات پیرامونمان یا نتیجهگیریهای ذهنیما هستند.
انسانها از لحظه تولد تا مرگ همواره و در هر لحظه در حال فکر کردن هستند؛ حتی اگر خودشان از محتوای فکرشان آگاه نباشند. این افکار گاهی در مورد مسائل دنیای بیرون از خودمان و گاهی در مورد مشغلههای ذهنیمان است.
با توجه به اینکه نحوه تفکر و نتیجهگیری ذهنی ما چگونه باشد، احساسی در ما شکل میگیرد. ممکن است در مورد آمدن مهمان سرزده اینطور فکر کنید: «وای، الان اصلاً آمادگی میزبانی ندارم» یا ممکن است از ذهنتان بگذرد: «سرزده مهمانی رفتن خیلی بد است، چون اینجور مهمانها در واقع مزاحم برنامههای من میشوند«.
هر کدام از این افکار، احساس متفاوتی را در پی خواهد داشت. در مورد اول احتمالاً فرد دچار نگرانی، استرس یا اضطراب میشود. اما در مورد فکر دوم احتمالاً خشم را تجربه خواهد کرد.
برای آنکه کودک یا نوجوان بتواند بعد از تجربه احساسات ناخوشایند، مدیریت مناسبی بر رفتار و گفتار خود داشته باشد لازم است دو مهارت مهم را کسب یا تقویت کند.