نقش و سهم ما در روابط عاطفی چقدر است؟
یکی از مشکلاتی که در اغلب روابط اعم از روابط کاری، عاطفی، دوستانه و هر نوع رابطه دیگری وجود دارد این است که افراد سهم و وظیفه خود را در رابطه نمیدانند، هر مشکلی را به طرف مقابل نسبت میدهند و فکر میکنند اگر او هم مثل آنها رفتار میکرد، قطعا چنین مشکلاتی پیش نمیآمد، مثلا فکر میکنند طرف مقابل با اهمیت ندادن به آنها باعث بروز مشکلات زیادی در ارتباطشان شده اما باید توجه داشته باشیم در هر ارتباط دو طرف سهم و نقشی دارند.
جابجایی نقشها و مسوولیتگریزی
26 مرداد 1399 ساعت: 23:5
26 مرداد 1399 ساعت: 23:5
یکی از مشکلاتی که در اغلب روابط اعم از روابط کاری، عاطفی، دوستانه و هر نوع رابطه دیگری وجود دارد این است که افراد سهم و وظیفه خود را در رابطه نمیدانند، هر مشکلی را به طرف مقابل نسبت میدهند و فکر میکنند اگر او هم مثل آنها رفتار میکرد، قطعا چنین مشکلاتی پیش نمیآمد، مثلا فکر میکنند طرف مقابل با اهمیت ندادن به آنها باعث بروز مشکلات زیادی در ارتباطشان شده اما باید توجه داشته باشیم در هر ارتباط دو طرف سهم و نقشی دارند.
اگر مشکلی هم به وجود بیاید، هر کدام از طرفین رابطه باید سهم و نقش خود را در به وجود آمدن آن مشکل پیدا کنند؛ ممکن است این سهم کم یا زیاد باشد ولی حتما هر کدام نقش و سهمی دارند.
پذیرش نقشهای اولیه
در مورد نقشها میتوان گفت از زمان تولد با توجه به فرهنگ جامعه، نوع تربیت و جنسیت و... نقشهایی به افراد واگذار میشود، مثلا برای دخترها نقش دخترانه و زنانه و برای پسرها نقش پسرانه و مردانه در نظر گرفته میشود که متناسب با آنها نیز انتظاراتی وجود خواهد داشت. وقتی دو نفر ازدواج میکنند، از لحاظ فرهنگی و سنتی هم نقشهایی برایشان تعیین میشود؛ اینکه زنها کارهای داخل خانه و مردها کارهای بیرون را انجام دهند و...
بهتدریج و با تغییر شیوه زندگی از سنتی به مدرن، اگر موردی از قبل تعیین نشده باشد، برای انجام هر کاری دو نفر باید با گفتوگو و مذاکره خودشان به نتیجه مشخصی برسند اما متاسفانه در زندگی امروزی نقشهای زن و مرد در خانه و بیرون از خانه، خیلی مشخص و واضح نیست و مشکلات متعددی برایشان ایجاد میکند.
مسوولیتگریزی
موضوع مهم در تغییر شکل زندگی سنتی به مدرن «مسوولیتگریزی» است؛ یعنی یک طرف رابطه که اغلب هم مردان هستند به نفع خود، سنت و مدرنیته را دستاویزی برای رسیدن به مقاصدشان میکنند، مثلا مرد با اینکه همسری شاغل دارد، حاضر به تقسیم مسوولیتهای داخل خانه و تربیت فرزندان نیست و به بهانههای مختلف با همسرش همکاری نمیکند. در بسیاری از موارد وقتی پای قدرت به میان میآید، دو طرف رابطه تمایل دارند به اندازه هم نقش داشته باشند ولی هنگامی که زحمتی برای انجام کارها باشد، هر نفر سعی میکند مسوولیت را گردن دیگری بیندازد. این نوع برخورد نوعی مسوولیتگریزی است که باعث بروز مشکلاتی در ارتباط میشود.
علت مسوولیتگریزی
در مورد اینکه چرا افراد اینگونه عمل میکنند باید گفت ساختار مغز ما اصولا گرایش به مسوولیتگریزی دارد و در تئوریهای روانشناسی، از جمله تئوری «ویلیام گلسر» نیز روی این موضوع تاکید شده است. بشر همیشه دنبال کسب لذت بیشتر و اجتناب از درد است. به این ترتیب کارکرد مغز ما از رنج و زحمت زیاد فراری است. به همین دلیل گاهی به دنبال کسب لذت بیشتر، زیر بار انجام وظایف و مسوولیتهای خود نمیرود. البته شیوههای تربیتی افراد هم تاثیر زیادی بر چگونگی رفتار آنها در ارتباطات آینده دارد. اگر نوع تربیت به سمت پذیرش مسوولیت نباشد، فرد بهتدریج بیمسوولیت بارمیآید.
گاهی والدین از روی مهربانی کارهای فرزندشان را برعهده میگیرند تا او کمتر اذیت شود، مثلا از سر دلسوزی به جای کودک مشق مینویسند اما پیامی که به او منتقل میشود این است که فکر میکند همیشه میتواند وظایف خود را به دیگران محول کند. با توجه به اینکه در جامعه ما به پسرها آزادی عمل بیشتری داده میشود و پدر و مادرها هم کمتر سعی میکنند کاری را در نوجوانی به فرزند پسرشان بسپارند که خودش به تنهایی انجام دهد، آنها در آینده بیشتر تمایل به «مسوولیتگریزی» دارند و کمتر همکاری کردن و برعهده گرفتن وظایف را یاد میگیرند. همین موضوع بهتدریج آنها را مسوولیتگریزتر بارمیآورد.
گاهی هم کمحوصلگی والدین در این موضوع بسیار مهم است، مثلا وقتی از فرزندشان میخواهند کاری انجام دهد و او از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکند، آنها خودشان انجام آن کار را برعهده میگیرند چون صبر و حوصله وقت گذاشتن و دادن آموزش لازم را در این زمینه ندارند و میخواهند همه چیز مطابق میل خودشان انجام شود.
قاطعیت داشته باشید
یکی از مهمترین اقدامات برای مسوولیتپذیر شدن فرزندان این است که خودمان مسوولیتپذیر باشیم و زمانی که قول و قراری با دیگران میگذاریم حتما به آن پایبند باشیم؛ ضمن اینکه در درخواستهای خود از فرزندمان حتما با قاطعیت لازم روند کار را دنبال کنیم و حتی اگر کسی واسطه شد که سخت نگیریم، به هیچوجه از موضع خود پایین نیاییم.
مثلا اگر قرار بوده فرزندمان فقط در مقابل نمره 20 جایزه بگیرد، اگر نتواست چنین نمرهای بگیرد نباید کوتاه بیاییم یا با وساطت دیگران تصمیممان را تغییر دهیم. به این ترتیب کودک متوجه میشود ما آنقدر قاطع هستیم که هیچکس نمیتواند تصمیممان را تغییر دهد. وقتی با قاطعیت فرزندمان را تشویق به مسوولیتپذیری میکنیم، او هم یاد میگیرد قاطع، مسوولیتپذیر و موظف به اجرای قوانین باشد. البته این کار نیاز به صبر و حوصله زیادی دارد. به همین دلیل گاهی والدین ترجیح میدهند راه آسانتر؛ یعنی کنار آمدن با فرزندشان را انتخاب کنند. توجه داشته باشیم وقتی افراد از کودکی مسوولیتپذیری را آموزشندیده باشند نمیتوانند در بزرگسالی و در زندگی زناشویی هم به خوبی از پس وظایف خود بربیایند.
رعایت حقوق دیگران را بیاموزیم
متاسفانه رعایت حقوق انسانی و و ظایفی که در برابر آن حقوق داریم در هیچ یک از آموزشهای رسمی ما تعلیم داده نمیشود، مثلا اینکه ما حق داریم رفع نیازهای خود را در اولویت قرار دهیم؛ به شرط اینکه زحمت و آزاری برای دیگران به وجود نیاوریم اما اغلب ما در این بخش مشکلاتی داریم و دقیقا نمیدانیم چطور میتوانیم نیازهای خود را رفع کنیم، در عین حال که به کسی هم آزاری نمیرسانیم. نکته مهمتر اینکه، اگر ما چنین حقی داریم دیگران هم مانند ما حق دارند اینگونه رفتار کنند.
کنترل بیرونی
یکی از عواملی که باعث مسوولیتگریزی میشود، سخت گرفتن بیش از حد والدین نسبت به فرزندانشان است چون باعث میشود آنها خسته شوند و همیشه دنبال راه فراری از تحمل این سختیها باشند، همان طور که آسان گرفتن بیش از حد هم باعث میشود آنها توجه زیادی به رعایت حقوق دیگران و پذیرش مسوولیتهای خود نداشته باشند.
وقتی ما از طریق «کنترل بیرونی» فرزندمان او را وادار به انجام کاری کنیم، او هم دائم دنبال راه گریزی است که آرامش و آسایش بیشتری را تجربه کند، در صورتی که با گفتوگو، تشویق، دلگرمی و حمایت به جای انتقاد، سرزنش و عیبجویی میتوان نتایج بهتری گرفت.
تفاوت تربیت دختران و پسران
با توجه به اینکه اغلب در خانوادهها مسوولیت بیشتری برعهده دختران گذاشته میشود، آنها نیز بهتدریج مسوولیتپذیرتر میشوند و با توجه به اینکه جامعه به پسرها آزادی عمل بیشتری میدهد، خود این آزادیهای بدون محدودیت باعث تقویت مسوولیتگریزی میشود، علاوه بر اینکه جامعه هم «حق اشتباه» بیشتری برای آقایان قائل میشود؛ ضمن اینکه بازخواست کمتری هم از آنها میکند. همین مسائل باعث میشود مشکلاتی در زندگی زناشویی ایجاد شود و با توجه به اینکه ازدواج محدودکنندهترین انتخابی است که هر فرد انجام میدهد، رعایت حق و حقوق دو طرف، موضوع بسیار مهمی خواهد بود زیرا در ارتباط زناشویی باید خودمان را داخل چارچوبی ببینیم که از قبل با آن آشنایی نداریم. با دادن «آزادیهای مشروط» به فرزندانمان میتوانیم به آنها کمک کنیم متوجه رعایت قوانین و حق و حقوق دیگران باشند، مثلا اگر به یک نوجوان میگوییم میتواند خانه دوستش برود حتما باید قوانینی هم برای او در نظر بگیریم؛ مثل اینکه چه ساعتی برگردد؟ یا ابتدا کاری که باید در خانه انجام دهد را به پایان برساند و بعد برود؛ یعنی در قبال هر حقی که به فرزندمان میدهیم یک مسوولیت هم برای او در نظر بگیریم. به این ترتیب دو کفه ترازو متوازن خواهد شد؛ کفه مسوولیت و کفه حق و حقوق.
دامن زدن جامعه به یک اشتباه!
یکی از روشهایی که افراد مسوولیتگریز برای توجیه رفتار اشتباه خود انتخاب میکنند عمومیت دادن اشتباه خودشان است، مثلا میگویند: «خب الان در جامعه همه دارند خیانت میکنند...» به این ترتیب میخواهند با ذکر کمبودهای پیش رو به نوعی توجیه کنند که راه دیگری جز این برایشان باقی نمانده بوده و آنها تنها کسانی نیستند که اینگونه عمل میکنند و خیلیهای دیگر هم مانند آنها رفتار میکنند ولی زیرساخت تمام این توجیهات «مسوولیتگریزی» است چون شخص به امضا و قول و قرارهای خود با طرف مقابل پایبند نیست و بدون در نظر گرفتن وارد شدن در زندگی زناشویی و روابط عاطفی خودخواهانه آنگونه که خود میخواهد رفتار میکند.
ضمن اینکه جامعه نیز به ادامه اینگونه رفتارهای آنها دامن میزند چون با عمومیت پیدا کردن یک اشتباه افراد به نوعی به خودشان حق میدهند به رفتار اشتباه خود ادامه دهند.
با مثلث کارتمن آشنا شوید
یکی از عواملی که باعث مسوولیتگریزی افراد میشود، داشتن حس قربانی بودن است. در مثلث «کارتمن» کسی که احساس «قربانی بودن» داشته باشد در آینده دچار «آزارگری» میشود.ضلع دیگر این مثلث «آزارگر» است و ضلع سوم هم «ناجی». معمولا وقتی احساس میکنیم قربانی شدهایم، طرف مقابل را آزار میدهیم ولی اگر نتوانیم دیگری را آزار دهیم، نقش ناجی را بازی میکنیم.زنی را در نظر بگیرید که نمیتواند حق و حقوق خود را محترمانه و با قاطعیت از همسرش بگیرد بنابراین از راههای مختلف شروع به آزار او میکند و وقتی نمیتواند این کار را بکند در نقش ناجی شروع به «جبران افراطی» میکند.
توجه داشته باشیم «ناجی» نخستین کسی است که در واقع «قربانی» میشود، مثلا در رابطه زناشویی اگر مرد در نقش «آزارگر» خیانت کند، زن احساس «قربانی» شدن میکند.در این مواقع کسی که قربانی میشود، نقش ناجی را هم برعهده میگیرد؛ به این صورت که با خودخوری و مطرح کردن موضوع با دیگران بیشتر احساس گناه میکند و کمکم میپذیرد حتما خودش اشتباهی کرده که چنین مشکلی برایش پیش آمده است.به این ترتیب برای نجات خود و زندگی زناشویی با تمام سختیها کنار میآید؛ گاهی افسرده میشود یا مقابلهبهمثل میکند یا دائم با انتقاد کردن از همسرش مظلومنمایی خواهدکرد. همه اینها در حالی است که مرد اصلا به این موارد توجهی ندارد و کار خودش را ادامه میدهد.
تبدیل مثلث به دایره
به گفته کارتمن، در چنین مواردی «مثلث» باید به «دایره» تبدیل شود و نقشها عوض شوند؛ یعنی شخص «قربانی» باید «خلاق» شود و مثلا به خودش بگوید من تا کی باید قربانیگری کنم؟! فرد با بلند شدن از روی صندلی قربانی و نشستن بر صندلی خلاقیت میتواند برای خود کاری کند؛ مثلا با مشورت و مطالعه و بالا بردن سطح آگاهی، خود را توانمند کند تا جایی که بتواند بدون بیاحترامی قاطعانه در مقابل شخص آزارگر بایستد و حق خود را از او بگیرد یا با گفتوگو با همسرش متوجه علت اصلی خیانت او بشود. بیشترین و آخرین مرحله مسوولیتگریزی افراد این است که بدون هیچ توضیحی به کار خود ادامه میدهند یا خود را به نوعی توجیه میکنند. در این مواقع طرف مقابل هم میتواند تصمیم بگیرد که یا با خلاقیت به راه جدیدی برای ماندن و ادامه دادن برسد یا ترجیح دهد بیشتر از این در رابطهای که در آن آزار میبیند، باقی نماند.
دکتر یدا... دمیرچی
روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه
پذیرش نقشهای اولیه
در مورد نقشها میتوان گفت از زمان تولد با توجه به فرهنگ جامعه، نوع تربیت و جنسیت و... نقشهایی به افراد واگذار میشود، مثلا برای دخترها نقش دخترانه و زنانه و برای پسرها نقش پسرانه و مردانه در نظر گرفته میشود که متناسب با آنها نیز انتظاراتی وجود خواهد داشت. وقتی دو نفر ازدواج میکنند، از لحاظ فرهنگی و سنتی هم نقشهایی برایشان تعیین میشود؛ اینکه زنها کارهای داخل خانه و مردها کارهای بیرون را انجام دهند و...
بهتدریج و با تغییر شیوه زندگی از سنتی به مدرن، اگر موردی از قبل تعیین نشده باشد، برای انجام هر کاری دو نفر باید با گفتوگو و مذاکره خودشان به نتیجه مشخصی برسند اما متاسفانه در زندگی امروزی نقشهای زن و مرد در خانه و بیرون از خانه، خیلی مشخص و واضح نیست و مشکلات متعددی برایشان ایجاد میکند.
مسوولیتگریزی
موضوع مهم در تغییر شکل زندگی سنتی به مدرن «مسوولیتگریزی» است؛ یعنی یک طرف رابطه که اغلب هم مردان هستند به نفع خود، سنت و مدرنیته را دستاویزی برای رسیدن به مقاصدشان میکنند، مثلا مرد با اینکه همسری شاغل دارد، حاضر به تقسیم مسوولیتهای داخل خانه و تربیت فرزندان نیست و به بهانههای مختلف با همسرش همکاری نمیکند. در بسیاری از موارد وقتی پای قدرت به میان میآید، دو طرف رابطه تمایل دارند به اندازه هم نقش داشته باشند ولی هنگامی که زحمتی برای انجام کارها باشد، هر نفر سعی میکند مسوولیت را گردن دیگری بیندازد. این نوع برخورد نوعی مسوولیتگریزی است که باعث بروز مشکلاتی در ارتباط میشود.
علت مسوولیتگریزی
در مورد اینکه چرا افراد اینگونه عمل میکنند باید گفت ساختار مغز ما اصولا گرایش به مسوولیتگریزی دارد و در تئوریهای روانشناسی، از جمله تئوری «ویلیام گلسر» نیز روی این موضوع تاکید شده است. بشر همیشه دنبال کسب لذت بیشتر و اجتناب از درد است. به این ترتیب کارکرد مغز ما از رنج و زحمت زیاد فراری است. به همین دلیل گاهی به دنبال کسب لذت بیشتر، زیر بار انجام وظایف و مسوولیتهای خود نمیرود. البته شیوههای تربیتی افراد هم تاثیر زیادی بر چگونگی رفتار آنها در ارتباطات آینده دارد. اگر نوع تربیت به سمت پذیرش مسوولیت نباشد، فرد بهتدریج بیمسوولیت بارمیآید.
گاهی والدین از روی مهربانی کارهای فرزندشان را برعهده میگیرند تا او کمتر اذیت شود، مثلا از سر دلسوزی به جای کودک مشق مینویسند اما پیامی که به او منتقل میشود این است که فکر میکند همیشه میتواند وظایف خود را به دیگران محول کند. با توجه به اینکه در جامعه ما به پسرها آزادی عمل بیشتری داده میشود و پدر و مادرها هم کمتر سعی میکنند کاری را در نوجوانی به فرزند پسرشان بسپارند که خودش به تنهایی انجام دهد، آنها در آینده بیشتر تمایل به «مسوولیتگریزی» دارند و کمتر همکاری کردن و برعهده گرفتن وظایف را یاد میگیرند. همین موضوع بهتدریج آنها را مسوولیتگریزتر بارمیآورد.
گاهی هم کمحوصلگی والدین در این موضوع بسیار مهم است، مثلا وقتی از فرزندشان میخواهند کاری انجام دهد و او از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکند، آنها خودشان انجام آن کار را برعهده میگیرند چون صبر و حوصله وقت گذاشتن و دادن آموزش لازم را در این زمینه ندارند و میخواهند همه چیز مطابق میل خودشان انجام شود.
قاطعیت داشته باشید
یکی از مهمترین اقدامات برای مسوولیتپذیر شدن فرزندان این است که خودمان مسوولیتپذیر باشیم و زمانی که قول و قراری با دیگران میگذاریم حتما به آن پایبند باشیم؛ ضمن اینکه در درخواستهای خود از فرزندمان حتما با قاطعیت لازم روند کار را دنبال کنیم و حتی اگر کسی واسطه شد که سخت نگیریم، به هیچوجه از موضع خود پایین نیاییم.
مثلا اگر قرار بوده فرزندمان فقط در مقابل نمره 20 جایزه بگیرد، اگر نتواست چنین نمرهای بگیرد نباید کوتاه بیاییم یا با وساطت دیگران تصمیممان را تغییر دهیم. به این ترتیب کودک متوجه میشود ما آنقدر قاطع هستیم که هیچکس نمیتواند تصمیممان را تغییر دهد. وقتی با قاطعیت فرزندمان را تشویق به مسوولیتپذیری میکنیم، او هم یاد میگیرد قاطع، مسوولیتپذیر و موظف به اجرای قوانین باشد. البته این کار نیاز به صبر و حوصله زیادی دارد. به همین دلیل گاهی والدین ترجیح میدهند راه آسانتر؛ یعنی کنار آمدن با فرزندشان را انتخاب کنند. توجه داشته باشیم وقتی افراد از کودکی مسوولیتپذیری را آموزشندیده باشند نمیتوانند در بزرگسالی و در زندگی زناشویی هم به خوبی از پس وظایف خود بربیایند.
رعایت حقوق دیگران را بیاموزیم
متاسفانه رعایت حقوق انسانی و و ظایفی که در برابر آن حقوق داریم در هیچ یک از آموزشهای رسمی ما تعلیم داده نمیشود، مثلا اینکه ما حق داریم رفع نیازهای خود را در اولویت قرار دهیم؛ به شرط اینکه زحمت و آزاری برای دیگران به وجود نیاوریم اما اغلب ما در این بخش مشکلاتی داریم و دقیقا نمیدانیم چطور میتوانیم نیازهای خود را رفع کنیم، در عین حال که به کسی هم آزاری نمیرسانیم. نکته مهمتر اینکه، اگر ما چنین حقی داریم دیگران هم مانند ما حق دارند اینگونه رفتار کنند.
کنترل بیرونی
یکی از عواملی که باعث مسوولیتگریزی میشود، سخت گرفتن بیش از حد والدین نسبت به فرزندانشان است چون باعث میشود آنها خسته شوند و همیشه دنبال راه فراری از تحمل این سختیها باشند، همان طور که آسان گرفتن بیش از حد هم باعث میشود آنها توجه زیادی به رعایت حقوق دیگران و پذیرش مسوولیتهای خود نداشته باشند.
وقتی ما از طریق «کنترل بیرونی» فرزندمان او را وادار به انجام کاری کنیم، او هم دائم دنبال راه گریزی است که آرامش و آسایش بیشتری را تجربه کند، در صورتی که با گفتوگو، تشویق، دلگرمی و حمایت به جای انتقاد، سرزنش و عیبجویی میتوان نتایج بهتری گرفت.
تفاوت تربیت دختران و پسران
با توجه به اینکه اغلب در خانوادهها مسوولیت بیشتری برعهده دختران گذاشته میشود، آنها نیز بهتدریج مسوولیتپذیرتر میشوند و با توجه به اینکه جامعه به پسرها آزادی عمل بیشتری میدهد، خود این آزادیهای بدون محدودیت باعث تقویت مسوولیتگریزی میشود، علاوه بر اینکه جامعه هم «حق اشتباه» بیشتری برای آقایان قائل میشود؛ ضمن اینکه بازخواست کمتری هم از آنها میکند. همین مسائل باعث میشود مشکلاتی در زندگی زناشویی ایجاد شود و با توجه به اینکه ازدواج محدودکنندهترین انتخابی است که هر فرد انجام میدهد، رعایت حق و حقوق دو طرف، موضوع بسیار مهمی خواهد بود زیرا در ارتباط زناشویی باید خودمان را داخل چارچوبی ببینیم که از قبل با آن آشنایی نداریم. با دادن «آزادیهای مشروط» به فرزندانمان میتوانیم به آنها کمک کنیم متوجه رعایت قوانین و حق و حقوق دیگران باشند، مثلا اگر به یک نوجوان میگوییم میتواند خانه دوستش برود حتما باید قوانینی هم برای او در نظر بگیریم؛ مثل اینکه چه ساعتی برگردد؟ یا ابتدا کاری که باید در خانه انجام دهد را به پایان برساند و بعد برود؛ یعنی در قبال هر حقی که به فرزندمان میدهیم یک مسوولیت هم برای او در نظر بگیریم. به این ترتیب دو کفه ترازو متوازن خواهد شد؛ کفه مسوولیت و کفه حق و حقوق.
دامن زدن جامعه به یک اشتباه!
یکی از روشهایی که افراد مسوولیتگریز برای توجیه رفتار اشتباه خود انتخاب میکنند عمومیت دادن اشتباه خودشان است، مثلا میگویند: «خب الان در جامعه همه دارند خیانت میکنند...» به این ترتیب میخواهند با ذکر کمبودهای پیش رو به نوعی توجیه کنند که راه دیگری جز این برایشان باقی نمانده بوده و آنها تنها کسانی نیستند که اینگونه عمل میکنند و خیلیهای دیگر هم مانند آنها رفتار میکنند ولی زیرساخت تمام این توجیهات «مسوولیتگریزی» است چون شخص به امضا و قول و قرارهای خود با طرف مقابل پایبند نیست و بدون در نظر گرفتن وارد شدن در زندگی زناشویی و روابط عاطفی خودخواهانه آنگونه که خود میخواهد رفتار میکند.
ضمن اینکه جامعه نیز به ادامه اینگونه رفتارهای آنها دامن میزند چون با عمومیت پیدا کردن یک اشتباه افراد به نوعی به خودشان حق میدهند به رفتار اشتباه خود ادامه دهند.
با مثلث کارتمن آشنا شوید
یکی از عواملی که باعث مسوولیتگریزی افراد میشود، داشتن حس قربانی بودن است. در مثلث «کارتمن» کسی که احساس «قربانی بودن» داشته باشد در آینده دچار «آزارگری» میشود.ضلع دیگر این مثلث «آزارگر» است و ضلع سوم هم «ناجی». معمولا وقتی احساس میکنیم قربانی شدهایم، طرف مقابل را آزار میدهیم ولی اگر نتوانیم دیگری را آزار دهیم، نقش ناجی را بازی میکنیم.زنی را در نظر بگیرید که نمیتواند حق و حقوق خود را محترمانه و با قاطعیت از همسرش بگیرد بنابراین از راههای مختلف شروع به آزار او میکند و وقتی نمیتواند این کار را بکند در نقش ناجی شروع به «جبران افراطی» میکند.
توجه داشته باشیم «ناجی» نخستین کسی است که در واقع «قربانی» میشود، مثلا در رابطه زناشویی اگر مرد در نقش «آزارگر» خیانت کند، زن احساس «قربانی» شدن میکند.در این مواقع کسی که قربانی میشود، نقش ناجی را هم برعهده میگیرد؛ به این صورت که با خودخوری و مطرح کردن موضوع با دیگران بیشتر احساس گناه میکند و کمکم میپذیرد حتما خودش اشتباهی کرده که چنین مشکلی برایش پیش آمده است.به این ترتیب برای نجات خود و زندگی زناشویی با تمام سختیها کنار میآید؛ گاهی افسرده میشود یا مقابلهبهمثل میکند یا دائم با انتقاد کردن از همسرش مظلومنمایی خواهدکرد. همه اینها در حالی است که مرد اصلا به این موارد توجهی ندارد و کار خودش را ادامه میدهد.
تبدیل مثلث به دایره
به گفته کارتمن، در چنین مواردی «مثلث» باید به «دایره» تبدیل شود و نقشها عوض شوند؛ یعنی شخص «قربانی» باید «خلاق» شود و مثلا به خودش بگوید من تا کی باید قربانیگری کنم؟! فرد با بلند شدن از روی صندلی قربانی و نشستن بر صندلی خلاقیت میتواند برای خود کاری کند؛ مثلا با مشورت و مطالعه و بالا بردن سطح آگاهی، خود را توانمند کند تا جایی که بتواند بدون بیاحترامی قاطعانه در مقابل شخص آزارگر بایستد و حق خود را از او بگیرد یا با گفتوگو با همسرش متوجه علت اصلی خیانت او بشود. بیشترین و آخرین مرحله مسوولیتگریزی افراد این است که بدون هیچ توضیحی به کار خود ادامه میدهند یا خود را به نوعی توجیه میکنند. در این مواقع طرف مقابل هم میتواند تصمیم بگیرد که یا با خلاقیت به راه جدیدی برای ماندن و ادامه دادن برسد یا ترجیح دهد بیشتر از این در رابطهای که در آن آزار میبیند، باقی نماند.
دکتر یدا... دمیرچی
روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه
دیدگاه کاربران
ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد