در خانه دکتر نباشیم
12 مرداد 1399 ساعت: 18:5



بدون وقفه حرف می‌زد. رسم بر این است که اول نسبت افرادی را که همراه کودک آمده‌اند از آنها می‌پرسم، اما به نظرم خانم آن‌قدر حرف برای گفتن داشت که مهلت هیچ پرسشی را نمی‌داد. 
«دکتر هیچ‌وقت خانه نیست، البته شما هم اگر یک جراح زبردست بودید، احتمالا سعی می‌کردید که از هنرتان استفاده کنید. هر وقت صحبت مسافرت می‌شود می‌گوید خودتان بروید، من تا وقتی لرزش دست نگرفته‌ام باید از مهارتم استفاده کنم، با طعنه می‌گوید مهارت پول در آوردن. دریغ از یک محبت و یک لبخند، همه کار را به عهده من گذاشته است. مطمئنم اگر چند روز تنها در خانه بماند از گرسنگی خواهد مرد. هیچ‌کاری به جز طبابت بلد نیست.

البته از حق نگذریم در کارش بسیار خبره است. راستی من اسم دیگری به عنوان اسم مستعار بالای پرونده نوشته‌ام تا ایشان شناسایی نشود. من به تنهایی بارها برای مشاوره مراجعه کرده‌ام ولی دکتر مشاوره را قبول ندارد. او معتقد است که خودمان باید اوضاع را بهتر کنیم. در دوران کرونا مشکلات ما چند برابر شده و من با زحمت بسیار دکتر را راضی کرده‌ام تا امروز با من بیاید. اگر می‌بینید که حرفی نمی‌زند نشانه عدم رضایت اوست. راستی او به بچه‌ها هم کاری ندارد و جای خودش را با دو کارت خودپرداز پر کرده است، چون دکتر می‌گوید ...»

ناچار می‌شوم حرف خانم را قطع کنم و از همسرشان بخواهم صحبت کنند و نظرشان را در مورد پدر بودن بگویند. ایشان می‌گوید: «همسرم هیچ وقت جایی برای این نمی‌گذارد که من در خانه به نقش خودم عمل کنم.» خانم می‌گوید: «دکتر جان تو به اندازه کافی در اتاق عمل، عمل می‌کنی اینجا (خانه) حوزه عملکرد من است.» همسر می‌گوید: «ببین داری باز هم عقده خودت را نشان می‌دهی، اینکه من دکترم و تو فقط خانوم دکتری. من اینجا نیامده‌ام تا دعواهای خانه را تکرار کنم، می‌خواهم ببینم چه معجزه‌ای از یک جلسه مشاوره قرار است نصیب ما شود.» سپس با پوزخندی رو به من می‌گوید: «به نظر من روان‌پزشکان و مشاورها مثل فال‌گیرها و طالع‌بین‌ها هستند و ما نمی‌توانیم توقع داشته باشیم گره‌ای که 14 سال است سعی در باز کردن آن داریم و نتوانسته‌ایم بازش کنیم، آنها باز کنند.» با گفتن این جمله اتاق را ترک می‌کند.
به خود می‌گویم این دو نفر چگونه تا به حال کنار هم دوام آورده‌اند.

ماجرایی را که خواندید شما را یاد چه نوع خطاهای شناختی می‌اندازد؟

شما هم با افرادی روبرو هستید که در خانه با عنوان خود زندگی می‌کنند؟ گاهی آنها خودشان این نقش را بازی می‌کنند و گاهی با تله دیگران به این دام می‌افتند. وقتی ما در خانه با عنوان دکتر قدم می‌زنیم چه اتفاقی می‌افتد؟ دیگران احساس پایین‌تر بودن و دست دوم بودن می‌کنند و ما هم این نقش را برعهده می‌گیریم که دستور بدهیم، همان‌طور که برای بیمار دستور دارویی می‌نویسیم. راستی به نظر شما نباید لغت دستور را که ترجمه واژه order انگلیسی است، به لغت دیگری ترجمه کرد؟ 

امروزه در بسیاری از نقاط دنیا و تا حدی هم در ایران، ارتباط پزشک و بیمار تغییراتی داشته است. بسیاری از بیماران با اطلاعاتی وارد حوزه درمان می‌شوند که باید به آن احترام گذاشت و آن اطلاعات را مورد ارزیابی قرار داد زیرا بدون تردید در روند درمان تاثیر می‌گذارند. در خانه هم باید به نقش دیگران احترام بگذاریم و نقش‌های متعدد و منحصر به فردی همچون همسری، پدری، مادری، خواهری یا برادری کردن را که به دوش هر یک از ماست با داشتن عنوان و به‌دنبال آن پوشیدن یک نقاب، مخدوش نسازیم. 

گویا پرش افکار پیدا کرده‌ام که علامتی در روان‌پزشکی است. اگر دائم بخواهیم در نقشی که عنوان‌مان به ما بخشیده است فرو برویم، ممکن است خود را بیمار بپنداریم. شاید اسم نشانگان یا سندرم دانشجویان پزشکی را شنیده باشید که در آن برخی از دانشجویان هر بیماری و علامتی را که آموزش می‌بینند در خود پیدا می‌کنند. فکر می‌کنم بخشی از آن به این دلیل باشد که هنوز یاد نگرفته‌اند که دنیای حرفه‌ای خود را از زندگی خصوصی‌شان جدا کنند.
ما چقدر به این مهم اهتمام می‌ورزیم؟

 دکترمیترا حکیم‌شوشتری
فوق‌تخصص‌روان‌پزشکی کودک و نوجوان
دیدگاه کاربران

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد

طراحی و اجرا توسط: هیاهو