پایگاه خبری سلامت
پرورش هوش با والدین
آمار و تحقیقات نشان میدهد آنچه که باعث موفقیت افراد در آینده میشود، برعکس آنچه همه گمان میکنند، هوش ذهنی یا IQ نیست، بلکه 80 درصد از موفقیت ما در گرو هوش هیجانی است.
هوش چیست؟
در دهه 1900 میلادی آموزش و پرورش فرانسه تعداد زیادی از کودکان همسن را در یک کلاس درس میگنجاند اما این موضوع باعث میشد کودکان با هوش بالاتر از کلاس درس خسته شوند و معلم مجبور باشد با کودکان ضعیفتر همپا شود. رئیس سازمان آموزش و پرورش وقت فرانسه از روانشناسان خواست برای حل این مساله راهحلی پیشنهاد دهند و اینطور بود که تست هوش ابداع شد. هدف تنها جدا کردن کودکان باهوشتر از کمهوشتر بود.
تست هوش یک اشتباه در دنیا روانشناسی بود چون تنها یک نوع هوش یعنی هوش مدرسهای را بررسی میکرد و انواع دیگر هوش را نادیده میگرفت. امروزه انواع دیگر هوش از جمله هوش فضایی، تصویری و... هم مورد توجه قرار گرفته است.
هوش هیجانی چیست؟
یکی از انواع هوش که حدود 40 سال است وارد حوزه روانشناسی شده و یکی از مهمترین انواع محسوب میشود، هوش هیجانی است. هوش هیجانی به معنی سازگاری فعالانه با محیط است. ما به عنوان یک انسان باید احساسات خود را بشناسیم و در خود و دیگران تشخیص دهیم و بتوانیم آن را مدیریت کنیم و در عین حال بر احساسات دیگران تاثیر بگذاریم. این چند جمله ساده میتواند تعریف مناسبی برای هوش هیجانی باشد. به عبارت دیگر، هوش هیجانی یعنی بتوانید خود را با شرایط جدید انطباق دهید.
چطور میتوانیم آن را پرورش دهیم؟
برخلاف IQ که تحت تاثیر ژنتیک است، EQ یا هوش هیجانی قابلپرورش است و از محیط تاثیر میگیرد. خانواده بیش از هر چیز و هر محیط دیگری میتواند سبب پرورش یا تخریب هوش هیجانی در افراد شود.
4 شیوه در فرزندپروری داریم:
1- والدین بیتوجه
2- والدین سرکوبگر و ناراضی
3- والدین آسانگیر و همدل
4- والدین مربی هیجان
والدین بیتوجه به آن گروه از والدین گفته میشود که به احساسات کودکشان بیاعتنا هستند و معتقدند احساسات زودگذر است اما این والدین با رفتار خود به کودک نشان میدهند احساسات لازمه زندگی نیست. کودکان این والدین به دلیل نوع فرزندپروری در آینده نمیتوانند احساسات خود را مدیریت کنند.
والدین سرکوبگر و ناراضی با مشاهده احساساتی مانند غم یا خشم فرزندشان به هم میریزند و ناراحت و عصبانی میشوند. این گروه از والدین با گفتن جملاتی مثل «مرد باش و قوی باش یا مرد که گریه نمیکند» سعی میکنند احساسات فرزندشان را سرکوب کنند. این کودکان میآموزند در آینده به جای مدیریت احساساتشان آنها را سرکوب کنند.
والدین آسانگیر که بخش عظیمی از والدین امروزی را شامل میشوند، بهتر از دو گروه قبلی عمل میکنند اما نتیجه آن پرورش کودکانی به اصطلاح لوس است. آغوش این والدین برای فرزندشان باز است اما درنهایت کاری انجام نمیدهند و تنها به کودک میفهمانند که راه برای بروز هر نوع احساسی باز است. درنتیجه کودک به جای اینکه یاد بگیرد عصبانیت خود را مدیریت کند، برعکس پرخاشگرتر میشود.
گروه چهارم بهترین شیوه فرزندپروری را دارند. این افراد مجموعهای از 3 گروه قبلی هستند. به موقع میدانند چطور باید با کودک رفتار کرد و درنهایت سبب پرورش هوش هیجانی در کودکشان میشوند.
والدین مربی هیجان چطور رفتار میکنند؟
وقتی کودکتان دمق از مدرسه به خانه میآید شما چه واکنشی نشان میدهید؟
از او میپرسید چه اتفاقی افتاده یا اینکه بیتوجه هستید یا کودک را به خاطر خلقوخوی او سرزنش میکنید؟
والدین مربی هیجان هرگز از فرزندشان نمیپرسند چرا عصبانی هستی! گرچه این منطقیترین سوال است اما بدترین سوال میتواند باشد. آنها غیرمستقیم از کودکشان اطلاعات میکشند، مثلا با جملاتی مثل «به نظر عصبانی میرسی!»
در اولین گام این گروه از والدین نسبت به احساسات فرزندشان حساساند و مراقب نشانههای مستقیم و غیرمستقیم بروز احساسات در او هستند. مثلا گاهی کودکان احساساتشان را در بازی نشان میدهند و گاهی در نقاشی یا حتی بیماریهای عصبی مثل دلدرد.
در مرحله دوم والدین مربی هیجان با خود میگویند احساساتی شدن فرزندم بهترین فرصت برای آموختن درس زندگی به او است.
در مرحله سوم آغوششان را بازمیکنند تا با فرزندشان همدلی و گاهی همدردی کنند. در این مرحله والدین به کودکشان میآموزند احساسات دیگران برای ما مهم است و میتوانیم با گذاشتن خودمان به جای آنها احساساتشان را درک کنیم. نکته مهم در این مرحله داشتن نگاه و ارتباط چشمی و جسمی است. در ضمن باید مراقب بود مشکل کودک را کوچک یا بزرگتر از حد نکنیم.
در مرحله چهارم حس کودک را نامگذاری میکنند. برای هیجانات کودک باید نام دقیق پیدا کرد. ناراحت بودن حس مبهمی است و باید کاملا مشخص شود کودک غمگین است یا عصبانی و...
در آخرین مرحله والدین باید برای احساسات کودک حد و مرزی قائل شوند، مثلا به کودک نشان دهند که میتواند عصبانی باشد اما اجازه بدرفتاری ندارد. میتواند از دوست خود ناراحت باشد اما اجازه قهر ندارد. در این مرحله میتوان ارزشهای خانوادگی را هم به کودک آموزش داد اما آخرین و مهمترین کار ارائه راهحل است. البته والدین نباید راهحل ارائه بدهند، بلکه از کودک بخواهند خود راهحل را بیابد و با ارزیابی آنها بهترین راه را پیدا کند. اگر والدین راهحل ارائه بدهند، کودک والدین را قهرمان خود میداند و خود را کارنابلد خواهد پنداشت.
سعید بینیاز
کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی