0
0
        

کمبود اعتمادبه‌نفس یکی از علل چاق ماندن شناخته شده‌است؛ عده زیادی از کارشناسان کاهش وزن در کلاس‌ها یا کتاب‌های انگیزشی مدام توصیه به بیان عبارات و تکرار جملات تاکیدی مانند «من عالی هستم، زندگی من فوق‌العاده است و من در حال کاهش وزن هستم...» می‌کنند. حال سوال ما این است که چرا بیان این جملات برای برخی‌ها کارساز و برای برخی دیگر بی‌فایده است؟ جملات و استادانی که توصیه به تکرار آنها می‌کنند، کارشان درست نیست یا طرز بیان و انجام تکالیف از جانب فرد به درستی انجام نمی‌شود؟ یا اساس قدرت تلقین راهی برای کاهش وزن محسوب نمی‌شود؟ در ادامه علی آزاد، کارشناس مدیریت استراتژیک بدن، محقق و مولف، درباره اساس رابطه کاهش وزن با ذهن نکات جالبی بیان می‌کند.
: راز کنترل وزن چیست؟
موفقیت «راز» ندارد؛ «راه» دارد که قابل‌یادگیری است. هر فردی در زندگی‌اش دستاوردهایی دارد؛ برای فردی ثروت و برای دیگری تحصیلات و شغل مناسب مدال افتخار زندگی‌اش‌ است، به همین منوال یکی چاق و دیگری لاغر اندام است، همه این دستاوردها نتیجه ذهن و گفت وگویی است که آگاهانه یا ناآگاهانه مدام در حال تکرار آنها هستیم، مثلا در مورد چاقی تکرار جملاتی مانند «چقدر بد شانسم، مردم هرچیزی می‌خواهند، می‌خورند، سایزشان تغییری نمی‌کند، من آب می‌خورم، چاق می‌شوم» تاثیر زیادی در رویکرد بدن دارند. ذهن مانند مزرعه حاصلخیزی است که افکار ما بذرهای آن هستند. برای یافتن راه کنترل وزن باید دقت بیشتری روی شیوه زندگی و افکار داشته باشیم. ما برای کاشت مزرعه ذهن 3 انتخاب داریم:
1. کاری با مزرعه نداشته باشیم و اجازه دهیم، هرکس هر چه خواست بکارد؛ یعنی خودمان را در جریان شنیدن افکار و حرف‌های دیگران قرار دهیم که قطعا تاثیرگذارند.
2. خودمان بذر یاس و ناامیدی بکاریم.
3. دست به کار شویم و بذر شادی، موفقیت و ثروتمندی بکاریم.
: یعنی با استفاده از جملات می‌توانیم به کاهش وزن برسیم؟
می‌توانیم به شرط اینکه از راه و روش درست وارد شویم. ما می‌خواهیم درباره راه و روش بیان جملات بگوییم. اینکه شما مدام بگویید من لاغرم اما به آن ایمان و باور نداشته باشید، هیچ اتفاقی در روند کاهش وزن نمی‌افتد. ما نیاز به دو فاز، یکی باور و دوم چگونگی پذیرش مغز داریم.
: یعنی چه مدت باید روی ذهن کار کنیم تا بتوانیم تاثیر آن را ببینیم؟
به طور حتم نمی‌توان توقع داشت در مدت کوتاهی به اهداف خود برسید، باز با کمک مثال بذر می‌گویم که برای رشد بذر دست‌کم 3 ماه وقت لازم است. در بحث عادت‌سازی قانونی وجود دارد؛ هر تغییری مضربی از عدد 3 است. یعنی 3، بعد 7، بعد 21، بعد 39 روز وقت لازم است تا عادت‌ها وارد فاز قوی‌تری شوند. تغییر حداقل 21 روز زمان نیاز دارد تا در وجود ما به صورت عادت نهادینه شود و بعد از آن ناخودآگاه کار را پیش ببرد. در کاشت بذر هم ابتدای کار کاشت دانه نیاز به نگهداری بیشتری دارد، اما با قدرت گرفتن جوانه نیاز به مراقبت کاهش می‌یابد. در هر صورت مزرعه ذهن، همان دارایی است که خداوند وکالت شش دانگ آن را به ما سپرده و هیچ‌کس جز ما مسوولش نیست و باید به بهترین نحو در آن کاشت کنیم تا برداشت مناسبی داشته‌باشیم اما برای کاشت مزرعه نیاز داریم زوایای ذهن یا مزرعه را به درستی بشناسیم.
: چه اطلاعاتی باید در این زمینه داشته باشیم؟
همان‌طور که می‌دانید ذهن از دو بخش ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه تشکیل شده است.ضمیر خودآگاه 10 و ناخودآگاه 90 درصد از ذهن را تشکیل می‌دهند. زمانی که مطلب جدیدی یاد می‌گیریم یا فکر می‌کنیم، ضمیر خودآگاه فعال است، می‌تواند اطلاعات جدید را بپذیرد یا رد کند، حتی با یادگیری تکنیک‌های تمرکز قادر خواهیم بود رهبر خودآگاه شویم و به هرآنچه انتخاب می‌کنیم فکر کنیم. خودآگاه می‌تواند احساسات را تحلیل کند اما قدرت کمی روی باورها و اعتقادات دارد. در مقابل ناخودآگاه که 90 درصد ذهن را به خود اختصاص داده، توانایی انتخاب، تحلیل و قضاوت ندارد، اما قدرت اجرایی بالایی دارد.کارهایی را از روی عادت و بدون فکر انجام می‌دهد، به عنوان مثال ما برای راه رفتن و منقبض کردن عضلات و زوایایی که باید داشته باشند، فکر نمی‌کنیم در کودکی این مهارت را یاد گرفته‌ایم و حالا سپرده‌ایم به ناخودآگاه که خودکار انجام می‌شود.
: با این وجود چگونه باید ناخودآگاه خود را به درستی به کار بگیریم؟
باور نادرست به اندازه باور درست برای شما کارایی دارد. برای مغز مثبت یا منفی بودن جملات مهم نیست و تکرر تاثیرگذارشان می‌کند. اگر در طول روز مدام جملات منفی بگویید و یکباره بگویید: «من عاشق خودم هستم»، مسلما ابتدا احساس بدی پیدا می‌کنید. موتورهای جستجو، خودآگاه مغایرت این جمله را با جمله قبلی می‌فهمند. تصور کنید، جمله‌ای جدید را یک بار ادا می‌کنید، ضمیر خودآگاه با توجه به جملاتی که در ناخودآگاه دارد، آن را قبول یا رد می‌کند اما اگر جمله را چند بار تکرار کنید، دیگر خودآگاه قدرت بررسی جملات را ندارد و آن را به دست ناخودآگاه می‌سپارد. ناخودآگاهی که قدرت تحلیل و قضاوت ندارد، هرآنچه که از فیلتر خودآگاه گذشته می‌پذیرد و درنهایت به باور می‌رسد.
: به نظر شما آدم‌های چاق ابتدا چاق بوده و بعد باور به آن را به دست آورده‌اند یا ماجرا برعکس است؟
«تفکر سیستمی» بیان می‌کند که اگر A علت B باشد، احتمالا B هم باعث تقویت A می‌شود. بدن ما نیز دقیقا از تفکر سیستمی برخوردار است؛ یعنی افراد بعد از اینکه باور به چاق بودن را پذیرفته‌اند، با بیان این جمله که «من چاق هستم و به سختی وزن کم می‌کنم»، باور را تقویت می‌کنند. این باور گاهی طوری تقویت می‌شود که رژیم، دارو و حتی عمل جراحی برای کاهش وزن جز در موارد موقت تاثیری نمی‌گذارند. باور و جملاتی که در ناخودآگاه ما وجود دارند، مدام در حال تاثیر بر زندگی و افکار ما هستند و طوری آن را تحت تاثیر قرار می‌دهند که به ندرت خلاف آن را ثابت می‌کنند.
: این باورها چگونه شکل می‌گیرند؟
باورها همان جملاتی هستند که از دهان ما خارج می‌شوند، پس مهم است که مدام جملات را زیر نظر داشته باشیم. حدیثی از امام علی(ع) که می‌فرمایند: «حتی به شوخی هم دروغ نگویید»، تاکید بر این مصداق است که ذهن دروغ را باور می‌کند. حالا باید بدانیم که تلقین‌ها چه قدرتی دارند؟
: این موضوع که تلقین واقعا در زندگی تاثیر دارد، چقدر علمی است؟
باید بدانید تلقین‌ها به خودی‌خود قدرتی ندارند، مگر اینکه با باور همراه باشند. فیلمی در فضای اجتماعی منتشر شد که می‌توانید به راحتی با جستجو به آن دست یابید. در این فیلم اعدام یک متهم نمایش داده شده‌ که با کسب اجازه از خانواده فرد و دادگاه آزمایش علمی انجام گرفته است. برای این کار زندانی را به اتاق اعدام بردند و به او به گفتند با خالی کردن خون از بدن، مرگ خاموشی را تجربه خواهدکرد، شیلنگی به او نصب و به طور غیر واقعی وانمود کردند که در حال کشیدن خون از بدن‌ هستند، در حالی‌که صدای چک‌چک خون را با آب شبیه‌سازی کردند. درنهایت زندانی به طور واقعی مرد. این قدرت تلقین است که دنیا دوباره به این سو حرکت می‌کند. قدرت تلقین زمانی کشف شد که دکتر امیل کوئه، داروساز مشهور فرانسوی، با بیماری که با شکایت از بی‌تاثیر بودن داروهایش نزد او آمد، روبرو شد. امیل کوئه تنها بسته داروها را تعویض کرد و به عنوان دارویی بسیار عالی و جدید به بیمار داد. بعد از مدتی بیمار بازگشت و از موثر بودن داروها تعریف و از دکتر تشکر کرد. در ادامه دکتر کوئه قدرت تلقین را روی فرزند خود بررسی کرد. او صاحب فرزندی بود که هر صبح دیر از خواب بیدار و مدام سرزنش می‌شد، او متوجه شد فرزندش طی روز تحت تاثیر سرزنش صبحگاهی است، طوری‌که گویا هیپنوتیزم شده باشد. دکتر طی تحقیقاتی متوجه شد انسان‌ها در ساعاتی از روز قادرند خود را هیپنوتیزم کنند. او نام این تکنیک را «تلقین» گذاشت و از آن برای خوددرمانی استفاده کرد. دکتر کوئه قوانینی را برای تلقین تعریف کرد:1. قانون توجه و تمرکز2. قانون اثر متضاد 3. قانون اثر احساس عاطفی
: این قانون‌ها برای چه وضع شده بودند؟
قانون توجه و تمرکز می‌گوید زمانی که مغز مدت زیادی روی موضوعی متمرکز شود، به تدریج جنبه واقعی پیدا می‌کند، عادت و باور می‌شود. قانون دوم می‌گوید، اگر در خیال خود ببینید که قادر به انجام کاری نیستید، با تلاش بیشتر موفقیت کمتری به دست می‌آورید. (افکار منفی + تلاش بیشتر=موفقیت کمتر)قانون سوم نیز بیان می‌کند، تلقین باید از روی اشتیاق با احساسات عاطفی درونی همراه با تصاویر ذهنی همراه باشد. اگر هدف‌تان لاغری است باید همراه با احساس و تصویز ذهنی باشد. بررسی کنید عبارات تاکیدی شما طی روز چگونه بیان می‌شوند؟ آیا هنگام انجام کار روزانه است؟ از این به بعد باید با تمرکز با تمام احساس و همراه با تصویر ذهنی به خود بگویید: «من عاشق خودم و بدنم هستم». اصولی که دکتر کوئه بیان می‌کند، برگرفته از قوانین هیپنوتیزم‌درمانی است.
: چگونه می‌توان تلقین را باور کرد؟
برای بیان آن باید به قدری با اعتمادبه‌نفس و محکم بیان کنید که نتیجه آن را روی فیزیک بدن خودتان ببینید. آثار فیزیکی به واسطه تلقین در اثر باور اتفاق می‌افتند؛ یعنی احساس شادی، همراه با ذوق که به طور ناخودآگاه روی صدای شما هم تاثیر بگذارد، مو به تنتان سیخ شود یا اشکتان جاری شود. می‌خواهم یک جمله طلایی برای افرادی که نمی‌توانند قدرت تلقین را باور کنند، بگویم: «برد ازآن قدرتمندان نیست، بلکه ازآن کسانی‌است که برد را باور دارند». مشکلی افرادی که که نمی‌توانند قدرت تلقین را درک کنند این است که نپذیرفته‌اند که «ما هرآنچه را می‌بینیم که به آن باور داریم.»
: پس باید طبق قوانین گفته شده هرآنچه را می‌خواهیم تلقین کنیم؟
منظوراز هر آنچه، چه میزان است؛ تلقین‌ها باید کوتاه باشند، گاهی افراد پاراگراف می‌گویند، این تلقین‌ها برای مغز سردرگمی ایجاد می‌کند. برای مثال خود امیل‌کوئه می‌گفت: «من هر روز بهتر و بهتر می‌شوم». این جمله کلیدی بود و احساس خوب را به بیشتر آدم‌ها می‌داد. البته تلقینی اثرگذار است که به سبک فردی باشد، ممکن است در فردی تلقین هیجانی اثرگذار باشد، اما ممکن است در فردی دیگر که دوست ندارد هیجانات را تجربه کند، تلقین با آرامش موثر باشد. بنابراین در برخی دوره‌ها که مدرس مدام فریاد می‌زند: «ما خیلی باحالیم، ما خیلی خوبیم»، حال برخی افراد را نه‌تنها خوب، بلکه بد هم می‌کند.
نیلوفر جامه‌ بزرگی
از انکار تا پذیرش چرخشی به سوی خوشبختی
ما اغلب بر این باوریم خودمان برحق هستیم و آن‌گونه که رفتار یا عمل می‌کنیم بسیار بهتر از دیگران است. بنابراین مایلیم در ارتباط با دیگران هم بقیه را متقاعد کنیم رفتاری مشابه ما داشته باشند اما توجه داشته باشیم بسیاری از مشکلات از همین جا آغاز می‌شود؛ زمانی که بخواهیم دیگران هم درست مثل ما رفتار کنند، در صورتی که حق نداریم وارد روابطی شویم که بخواهیم دیگران را تغییر دهیم و انتظار داشته باشیم دیگران مانند ما بیندیشند یا رفتار کنند. باید تحمل نظرات مخالف را داشته باشیم و از بعضی خواسته‌هایمان بگذریم تا بتوانیم زندگی جدیدی را تجربه کنیم اما تغییر دادن اجباری دیگران، نه ممکن است و نه مطلوب. تغییر ناخواسته باعث بی‌هویتی ما و طرف مقابلمان می‌شود. در واقع ما باید افراد را آن‌گونه که هستند، بپذیریم، اما چرا دوست داریم دیگران را تغییر دهیم و چگونه می‌توانیم به این کار خود پایان دهیم؟
چگونگی انتخاب
وقتی دو نفر ارتباطی را با همدیگر آغاز می‌کنند هر کدام با دنیای مطلوب خاص خودشان وارد زندگی می‌شوند. دنیای مطلوب تمام ادراکات و تجربیات بسیار مثبت، مطلوب و ارزشمند و مقدس و دلخواهی است که افراد از لحظه تولد آنها را در ذهن خود ذخیره و نگهداری می‌کنند؛ یعنی بخشی از حافظه ما مربوط می‌شود به ذخیره کردن ادراکات بسیار مهم، مطلوب و خواستنی که ما در لحظات مختلف زندگی خود آنها را تجربه می‌کنیم. همان‌گونه که سن ما بالا می‌رود، ذائقه‌مان هم تغییر می‌کند، مثلا بعضی غذاها را بیشتر دوست داریم و آنها برایمان مطلوب‌تر و خواستنی‌تر می‌شوند. بعضی رفتارها، باورها و ارزش‌های فرهنگی هم برای ما دلنشین‌تر می‌شوند و آنها را در دنیای مطلوب خود قرار می‌دهیم. یکی از مواردی که هر کدام از ما در دنیای مورد نظر خود داریم تصویری است که به‌تدریج از همسر ایده‌آل‌مان در ذهنمان می‌سازیم، مثلا فرض کنید ما افراد مختلفی را در اطراف خود می‌بینیم و از هر کدام ویژگی‌های مطلوبی می‌گیریم. بنابراین به‌تدریج آنها را بیشتر می‌کنیم و به صورت یک تصویر از همسر ایده‌آل خود در دنیای مطلوبمان نگهداری می‌کنیم. در واقع هر شخص با توجه به اطلاعات مختلفی که دریافت می‌کند در ذهن خود از طرف مقابل تصویری می‌سازد و در واقعیت هم همیشه دنبال او است اما نکته مهم اینکه توجه داشته باشیم ما نمی‌توانیم فردی را بیابیم که دقیقا مطابق دنیای مطلوب ما در ذهنمان باشد.
ناهماهنگی با دنیای مطلوب
بعد از انتخاب و شروع رابطه کم‌کم زن‌وشوهر توجه خود را به بخشی از رفتارهای طرف مقابل خود می‌دهند که با دنیای مطلوبشان هماهنگ نیست. به این ترتیب زمانی که فرد به بخشی از رفتارهای طرف مقابل و ویژگی‌های او توجه می‌کند و آن را مطابق با سلایق خود نمی‌بیند، احساس ناکامی می‌کند. همین موضوع باعث می‌شود به فکر تغییر دادن طرف مقابل بیفتد؛ یعنی افراد بعد از تمرکز بر تفاوت‌ها و اختلاف‌ها تلاش می‌کنند به روش‌های مختلف آنها را تغییر بدهند اما نکته قابل‌توجه این است که آنها توجه نمی‌کنند هر فرد کلیت پیوسته و یکپارچه‌ای است؛ یعنی مانند قطره‌ای از آب یا قطعه‌ای از موسیقی است و کلیتی دارد که فرازوفرودهای آن کنار یکدیگر معنا پیدا می‌کنند. اگر بخشی از موسیقی را حذف کنیم یکنواختی، انسجام و‌ هماهنگی آن از بین می‌رود. بنابراین توجه داشته باشیم که آدم‌ها جزیی از کل یکپارچه هستند، مانند قطعه‌ای از موسیقی که فرازوفرود‌ها و زیر و بم‌های بسیاری دارد. گاهی هم ما نت‌هایی را که مایل نیستیم بشنویم به دلخواه در وجود دیگری حذف می‌کنیم اما این موضوع را نادیده می‌گیریم که شکل‌گیری شخصیت طرف مقابل تابع فرهنگی بوده که آن شخص در آن رشد کرده بنابراین یکدفعه نمی‌تواند هویت خودش را نادیده بگیرد.
تلاش برای تغییر دیگری
همسران هر چقدر تلاش ‌کنند همدیگر را تغییر بدهند، فقط به رابطه خود آسیب می‌زنند و تصویر هر کدام از دو طرف که شروع به کنترل دیگری کند، تخریب می‌شود؛ یعنی هر چقدر ما تلاش ‌کنیم تا با اعمال زور استانداردهای خودمان را به طرف مقابل تحمیل و او را به تصاویر دنیای مطلوب خود نزدیک کنیم، در واقع جایگاه خود را در دنیای مطلوب دیگری تخریب کرده‌ایم. تخریب چهره ما در نظر طرف مقابل باعث می‌شود عشق و علاقه‌ای که بینمان بوده به‌تدریج از بین برود. بنابراین طبیعی است که دو طرف بعد از مدتی احساس مطلوبی از بودن کنار همدیگر نداشته باشند.با فاصله گرفتن طرف مقابل اصرار ما برای تغییر او بیشتر می‌شود و این چرخه معیوب ادامه پیدا خواهد کرد. این چرخه مانند یک گلوله برفی که در سرازیری می‌افتد، هر چقدر بیشتر پیش می‌رود، بزرگ‌تر و مخرب‌تر می‌شود. منشاء تمام این رفتارهای مخرب هم انکار این واقعیت است که افراد در فرهنگ‌های مختلف و در خانواده‌های مختلف با تربیت‌های مختلفی رشد کرده‌اند و باورها و رسوم در افراد متفاوت است. وقتی ما می‌خواهیم به زور دیگران را تغییر دهیم، در واقع سعی در تخریب بخشی از ‌هماهنگی‌های هویت و شخصیت‌شان داریم. این انکار واقعیت باعث می‌شود دست به رفتارهای مخرب بزنیم.
پذیرش تفاوت‌ها
اگر دو طرف به جای انکار واقعیت، تفاوت‌های قابل‌پذیرش و کمتر معنادار را بپذیرند و بدانند مهم این است که آنها باید در اصول، ارکان، باورها و ارزش‌ها و معنای زندگی با هم شباهت داشته باشند مشکلات کمتری خواهند داشت. یعنی ما اغلب دنبال کسی هستیم که با اصول اساسی ما در زندگی مشترکاتی داشته باشد اما در مورد جزییات و ریزه‌کاری‌های دیگر می‌توان با هم توافق و مذاکره کرد. وقتی دو نفر بتوانند تفاوت‌های همدیگر را بپذیرند و باور داشته باشند که قرار نیست طرف مقابلشان مطابق میل آنها فکر یا رفتار کند موفقیت بیشتری هم حاصل می‌کنند چون اگر قرار بود این‌گونه باشد دیگر تفاوت و تمایزی بین افراد باقی نمی‌ماند و همه مانند همدیگر بودند که در واقع چنین چیزی امکانپذیر نیست. هنگامی که واقعیت را همان‌گونه که هست می‌پذیریم، باور می‌کنیم به ما کمک می‌شود تا خواسته‌ها و انتظارات فرعی خود را به نفع زندگی مشترک‌مان تعدیل کنیم.
مذاکره و گفت‌وگو
افرادی که بر سر اختلافات خود مذاکره می‌کنند در زندگی زناشویی موفقیت بیشتری خواهند داشت زیرا ما هنگام مذاکره بخشی از خواسته‌های خود را از دست می‌دهیم تا به بخش دیگری از آنها برسیم. به این ترتیب افراد از تعاملی که با هم دارند شاد می‌شوند و حس خوبی خواهند داشت. هرچند ممکن است آنها به تمام آنچه می‌خواهند نرسند، یاد می‌گیرند خواسته‌های زندگی زناشویی‌شان را مقدم بر خواسته‌های خود قرار دهند و دنبال بالندگی و رشد بیشتر خود و رابطه‌‌شان هستند. زمانی که زن وشوهر می‌خواهند با همدیگر مذاکره داشته باشند باید بدانند گاهی مجبور می‌شوند از خواسته‌های خودشان بگذرند و این موضوع به خاطر طرف مقابلشان نیست، بلکه به خاطر رابطه و زندگی مشترکشان است. به این ترتیب دیگر منتی سر طرف مقابل خود نمی‌گذارند. در واقع می‌توان گفت اولویت با خواسته‌های زندگی مشترک است که هر دو طرف در مورد آن به توافق می‌رسند.
کنترل درونی
وقتی طرف مقابل کاری خلاف میل ما انجام می‌دهد، به‌گونه‌ای که برای ما آزاردهنده است می‌توانیم حتما او را آگاه کنیم و بخواهیم درباره‌اش فکر کند و نظرش را بگوید. به این ترتیب به جای کنترل دیگران به کنترل خودمان می‌پردازیم. توجه داشته باشیم ما نمی‌توانیم فکر، ذهن، باورها و ارزش‌های دیگران را طبق میل خود تغییر دهیم اما هنگام اختلافات می‌توانیم با کنترل درونی خود و همچنین خویشتن‌داری به طرف مقابل اطلاعات شفاف و روشنی بدهیم، همچنین در مورد اقداماتی که حاضریم در مورد بهتر شدن رابطه‌مان انجام دهیم. او هم می‌تواند با توجه به خواسته‌های خود تصمیم بگیرد و با پیدا کردن مخرج مشترک هر کدام به کمک یکدیگر به نتیجه درستی برسند و هر دو احساس خوبی داشته باشند. به این ترتیب می‌توانیم امیدوار باشیم هر چه بیشتر از زندگی مشترک بگذرد رابطه پخته‌تر و بالنده‌تر می‌شود؛ آنچه که معمولا خلاف آن اتفاق می‌افتد؛ یعنی اگر دو طرف از انکار به پذیرش نرسند نمی‌توانند رابطه موفقی داشته باشند.
خداحافظی با شادمانی!
توجه داشته باشیم تا زمانی که سعی در تغییر طرف مقابل داشته باشیم و با فشار و زور بخواهیم او مطابق میل ما رفتار کند باید با شادمانی در رابطه خداحافظی کنیم. هر چقدر بیشتر به این موضوع توجه داشته باشیم که رفتارهای کنترل‌گرایانه دیگران مانند سرزنش، توهین، نق‌نق، تهدید، قهر، طعنه و... چقدر خود ما را آزار می‌دهد بیشتر هم می‌توانیم متوجه شویم که این‌گونه رفتارهای ما با طرف مقابلمان تا چه اندازه می‌تواند هم او را آزار دهد و هم باعث تخریب رابطه‌مان شود. هر کدام از این رفتارها باعث می‌شود قلب زندگی مشترک زودتر از تپش بیفتد. فراموش نکنیم در این قلب نیز به میزان مشخصی خون وجود دارد که بعد از اتمام حتما از کار خواهد افتاد؛ به این ترتیب اگر تصویر مطلوب دو طرف از یکدیگر با دنیای مطلوب‌شان خیلی متفاوت شود دیگر نمی‌توان کاری از پیش برد.
دکتر سیدعلی قاسمی
روان‌شناس تربیتی
عضو هیات‌علمی موسسه ویلیام گِلَسِر




مطالب مرتبط

دیدگاه کاربران

ارسال ديدگاه
نام :    ایمیل : 

عکس خوانده نمی شود کد امنیتی :      

کلیه حقوق این سایت متعلق به موسسه فرهنگی ابن‌سینای بزرگ می باشد. طراحی و اجرا توسط: هنر رسانه




ناحیه کاربری

آدرس ایمیل:
رمز عبور:
 
رمز عبورم را فراموش کرده‌ام

ثبت نام