در جامعه امروز زن و مرد هر یک به تنهایی، در زندگی زناشویی 3 نقش را برعهده میگیرند. زنان نقش زنانه (شغل، ورزش، زیبایی و...)، مادری و همسری و به همین ترتیب مردان نقش مردانه، پدری و همسری، اما تعادل برقرار کردن بین این 3 نقش کار آسانی نیست و نیاز به کسب مهارتهایی در زندگی دارد.
در کشوری مانند ایران، در سالهای اخیر تغییراتی در روال زندگی زناشویی مشاهده شده و این تغییرات مشکلاتی برای خانوادهها ایجاد کرده است. تا همین 3-2 دهه اخیر زنان در بدو ازدواج فقط نقش همسرانه داشتند و همه چیز را فدای زندگی زناشویی و همسر میکردند. بعد از تولد فرزندان، مادر عملا نقش همسری خود را فراموش میکرد و فقط یک مادر فداکار بود که باید صددرصد زندگی خود را فدای فرزندان و حمایت و بزرگ کردن آنها میکرد. پدر نیز به عنوان همسر بیرون از خانه کار میکرد و در تربیت فرزندان هیچ نقشی نداشت.
علل تغییر در شیوه زندگی زناشویی
اما تمایل زنان به ادامه تحصیل، گذر از مدرنیته، تکنولوژی، سطح توقعات از زندگی، مشکلات مالی خانوادهها و... زندگی زناشویی و اجتماعی را به سوی دیگری سوق داده است. داشتن تحصیلات و شاغل شدن زنان و افزایش نیاز مالی برای گرداندن زندگی مردان و زنان را مجاب میکند تا با شغل هم کنار بیایند. همچنین با پیشرفتهایی که در علم فرزندپروری دیده میشود، اینکه مادر خوب یا به اصطلاح کافی چه خصوصیاتی باید داشته باشد، نگرشی تازه نسبت به نحوه تربیت کودکان هم ایجاد کرده است. از طرفی، این دیدگاه هم وجود دارد که مادر باید زیبا باشد، به خودش برسد، ورزش کند و شاداب و سرحال باشد، در غیر این صورت نمیتواند مادر خوبی باشد و فرزند خوبی تربیت کند و نقش همسری خوب هم داشته باشد.
مشکلات ناشی از تعدد نقش زنان و مردان
اما چنین وضعیتی و پذیرش نقشهای گوناگون از سوی مادر و حتی پدر کار آسانی نیست و چهبسا مرد یا زن به تنهایی نتوانند از عهده این نقشها برآیند. به همین دلیل تاکید بر این است که زن و شوهر به هم کمک کنند، اما در این میان هنوز ساختار سنتی و مردسالارانه در جامعه ما میتواند مشکلساز باشد. حتی ویژگیهایی که مادر بودن در زنان ایجاد میکند و ویژگیهای شخصیتی آنها تعادل این 3 نقش را به هم میزند و جامعه نیز از مادر شاغل توقع دارد وقتی به خانه میرسد، با وجود خستگی فراوان به امور داخل منزل بپردازد، ولی وقتی مردان به خانه میرسند میتوانند استراحت کنند. البته خود خانمها نیز عقیده دارند که در خانه حق استراحت ندارند و باید به همسر، فرزند و امور منزل بپردازند.
بسیاری از مادران فارغ از هر نوع تحصیلات، شغل و... ویژگی شخصیتی وابسته و وسواسی دارند که باید همه وقت خود را صرف و فدای کودک کنند. البته این اتفاق برای آقایان هم افتاده و مردها نیز به شدت کار میکنند و سعی میکنند محبت زیادی به کودک کنند، اما متاسفانه در این میان عملا نقشهای مربوط به همسر و مهمتر از همه رسیدگی به امور خود فراموش میشود و فشارهای زندگی باعث میشود زن یا مرد تنها و افسرده شوند.
خانوادههایی که ساختار سنتی دارند و زنان به مدارج بالای تحصیلی میرسند و صاحب مشاغلی مانند پزشکی، پرستاری و... میشوند که باید در جامعه فعال باشند و شبها کشیک بمانند، به عبارت بهتر ساعات زیادی را خارج از منزل و دور از فرزند باشند، مشکلات زیادی پیدا میکنند، مثلا باوجودی که پزشک یا پرستار هستند، با این دستور از سوی همسر مواجه میشوند که حق ندارند شبها کار کنند که این تفکر با قوانین بیمارستان و سازمانها منافات دارد. در بعضی از خانوادهها با توجه به قوانین کشورمان، اجازه و حق ادامه تحصیل یا کار با شوهر است و خانواده شرط و شروطی میگذارند مبنی بر اینکه کار کردن زن مشروط به این است که به کودک آسیبی نرسد و همه چیز در خانه سرجای خود باشد. شاید بتوان گفت چنین قید و بندهایی غیرممکن است و هیچ فردی عملا نمیتواند همه وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد و در این مواقع نیاز به کمک دارد.
بحث و درگیری درباره نگهداری از فرزند
اما در مورد نگهداری از فرزند در خانوادههایی که پدر و مادر کار میکنند؛ اینکه چه کسی باید کودک را بزرگ کند؛ حضور مادربزرگها، پرستار، مربی مهد و تاثیرات فرهنگی متفاوت روی کودک باعث ایجاد بحث و درگیریهای زیادی در خانوادهها شده است.
وقتی خانمها هم باید کار کنند
از نظر علمی، هر 3 نقش برای مردان و زنان لازم است. اگر خانمها مایل باشند، بهتر است کار کنند. اگر زنان تحصیلکرده کار نکنند، در واقع سرمایه اقتصادی کشور به باد میرود. از نظر علمی، منافاتی بین همسر بودن و مادر بودن و کار کردن وجود ندارد. مهم این است که زن و مرد به اعتقادات و اصولی پایبند باشند و برای همه مشکلاتی که در خانواده ایجاد میشود با هم مشورت و نقشها را تقسیم کنند. نکته مهمی که والدین باید به آن توجه داشته باشند این است که فرزندان به پدر و مادر شاد نیاز دارند. فرزندان فقط به مادر زحمتکش نیاز ندارند بلکه به مادر شاداب، زیبا، حامی، عشق بین والدین، اعتماد به نفس والدین و... هم نیاز دارند. پدر و مادر خسته و افسرده در روان و آینده کودک تاثیر منفی میگذارند. پدر و مادر خدمتکار نیستند که یکی وظیفه درآمدزایی و دیگری وظیفه رفت و روب را داشته باشد.
تضادهای آشکاری بین زندگی مدرن و زندگی سنتی وجود دارد
متاسفانه هنوز افراد نتوانستهاند خود را با مسائل علمی و فرهنگی جامعه تطبیق دهند. از یک طرف افراد دوست دارند زندگی مدرن و امروزی داشته باشند و از طرفی میخواهند باورهای سنتی خود را هم حفظ کنند. هدف نقض سنتها نیست، ولی این دو با هم متناقض هستند و عملا هر دو امکانپذیر نیستند. توصیه میشود والدین نقشهای سهگانه را با کمک همدیگر اجرا کنند. این کار نیاز به اعتماد دوطرفه دارد. والدین هر دو باید برای انتخاب مهدکودک، پرستار و... به تفاهم برسند.
دکتر حامد محمدی کنگرانی
روانپزشک و عضو کمیته رسانه انجمن روانپزشکان ایران