بارها خوانده و شنیدهایم که گرفتن دستی و بلند کردن آدمی از زمین، جایگاهمان را نزد او که از آسمانها نظارهگر ماست، بلندتر میکند و حال خودمان را خوبتر.
اما انگار نشنیدهایم یا بعضی از ما نشنیده میگیریم اینکه رنجاندن به دست و زبان و حرکات، بدون اینکه متوجه باشیم، چقدر میتواند حالی را بد کند و دلی را بشکند.
این فراموشی، باعث میشود وقتی کسی را با لباسی نهچندان نو و شاید هم کهنه در مکانی عمومی، مترو، خیابان و .... میبینیم، روترش کنیم و عکسالعمل ناخوشایند نشان دهیم.
گاهی فکر میکنیم کسی متوجه نیست اما حواسمان باشد که آنها میبینند حتی اگر بزرگوار باشند و به روی خودشان نیاورند.
اگر هنوز هم به لباس آدمها، جایگاه مادی و وضع اقتصادیشان احترام میگذاریم، باید بدانیم هنوز درس انسانیت و مهربانی را خوب بلد نیستیم و دلمان زلال نشده.
کمی به حافظه مان فشار بیاوریم، وقتی تازهکاری وارد محل کارمان میشود، به جای راهنماییاش تا مدتها نادیدهاش میگیریم و میخواهیم هر طور که شده، به او بفهمانیم بیتجربهای بیش نیست، یعنی مهربانی و ایمان را بلد نیستیم.
و در جامعه، در مساحتی وسیعتر، وقتی درخواستی را نادیده میگیریم که هیچ، پشت چشم هم نازک میکنیم، مفهومش این است که رنجاندن و شکستن را بیشتر از خوبی یاد گرفتهایم.
دنیا دار مکافات است. یادمان باشد چه میکنیم و انتظار چه داریم.
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا