0
0
        

متن زیر، داستان بسیار جالبی را در حوزه توسعه شخصی روایت می‌کند. اگرچه این داستان به یکی از سخنرانی‌های سوندار پیچای، مدیرعامل فعلی شرکت گوگل، نسبت داده می‌شود؛ اما در واقع، او هیچ‌گاه این سخنرانی را ارائه نکرده است. واقعیت این است که منشاء این داستان نامعلوم است، اما مفهوم بسیار آشنایی را روایت می‌کند و از آنجا که داستان قدرتمندی است، خواندن آن می‌تواند مفید باشد. این داستان با عنوان «تئوری سوسک در توسعه شخصی» رواج یافته است!
در یک رستوران، سوسکی ناگهان از جایی پر می‌زند و روی بدن خانمی می‌نشیند. آن خانم از سر ترس شروع به داد و فریاد می‌کند. سپس وحشت‌زده بلند می‌شود و سعی ‌می‌کند با بالا و پایین پریدن و تکان دادن دست‌هایش سوسک را از خود دور کند.
واکنش او به دیگران نیز سرایت می‌کند و افراد دیگری هم که سر همان میز هستند، وحشت‌زده می‌شوند. بالاخره آن خانم موفق می‌شود سوسک را از خودش دور کند. سوسک پر می‌زند و روی بدن خانم دیگری در نزدیکی همان خانم اول می‌نشیند. این بار نوبت این خانم دوم و افراد نزدیکش است که همان حرکت‌ها را تکرار کنند!
پیشخدمت به سمت آنها می‌دود تا به آنها کمک کند. در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار سوسک پر می‌زند و روی بدن پیشخدمت می‌نشیند. اما این بار، پیشخدمت خیلی محکم می‌ایستد و به رفتار سوسک روی لباسش نگاه می‌کند. سپس زمانی که مطمئن و مسلط می‌شود، سوسک را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج رستوران پرت می‌کند.
در حالی‌که قهوه‌ام را مزه‌مزه می‌کردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد که اصلا آیا سوسک باعث این رفتار هیستریک شده بود؟
اگر این‌طور بود، پس چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟! چرا او تقریبا به شکل ایده‌آلی این مساله را حل کرد، بدون اینکه هیچ‌گونه آشفتگی ایجاد کند؟! واقعیت این است که این سوسک نبود که باعث ناآرامی و ناراحتی خانم‌ها شده بود، بلکه ناتوانی خودشان در برخورد با سوسک بود که زمینه‌ساز ناراحتی شده بود...
من از این ماجرا فهمیدم که فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من می‌شود، بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسایل است که من را ناراحت می‌کند.
این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت می‌کند، این ناتوانی من در برخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتی‌ام می‌شود. من فهمیدم که در زندگی نباید به هر مساله‌ای واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد و مساله را حل کرد.
آن خانم‌ به اتفاقی که افتاده بود، واکنش نشان داد، در حالی که پیشخدمت به آن پاسخ داد و مساله را حل کرد. واکنش‌ها همیشه غریزی هستند، در حالی‌که پاسخ‌ها همراه با تفکرند. به نظر من، این مفهوم بسیار مهمی در فهم زندگی است.
آدمی که خوشحال است، به این دلیل این حس را ندارد که همه چیز در زندگی‌اش درست است، بلکه به این دلیل خوشحال است که دیدگاهش نسبت به مسایل درست است.
دکتر رضا دانشمند
روا‌‌ن‌پزشک




مطالب مرتبط

دیدگاه کاربران

ارسال ديدگاه
نام :    ایمیل : 

عکس خوانده نمی شود کد امنیتی :      

کلیه حقوق این سایت متعلق به موسسه فرهنگی ابن‌سینای بزرگ می باشد. طراحی و اجرا توسط: هنر رسانه




ناحیه کاربری

آدرس ایمیل:
رمز عبور:
 
رمز عبورم را فراموش کرده‌ام

ثبت نام