اغلب مردم همه توقعشان از خانواده را در تعطیلات نوروز جمع میکنند و میخواهند نوروز بینقصی داشته باشند تا همه رویاهایشان درباره رابطه، همراهی، خوشی و سعادت به حقیقت بپیوندد. بر این اساس شاید بتوان گفت توقع مردم از نوروز خیلی زیاد است؛ مثلا اگر تمام سال پدر یا عموی خوبی نبودهاند،میخواهند در تعطیلات نوروز جبران مافات کنند. درحالی که اگر به فکر اصلاح این موارد در طول سال اصلاح باشند، بیشتر به نتیجه دلخواهشان خواهند رسید. در نوروز فضای شهرها شادتر میشود، دیدوبازدیدها و مهمانیهای رسمی خانوادگی بیشتر به چشم میخورد و همه بیشتر خرید میکنند. البته طی دهه اخیر، نوروز و رسوم آن بیشتر داخل خانهها و خانوادههای محدود کشیده شده و بیشتر شامل دید و بازدید بستگان درجهیک میشود. اکثر افراد بر این باورند که در ایام نوروز گرههای دلبستگی خانوادگی محکمتر میشود اما متاسفانه آمارها نشان میدهند اختلافات خانوادگی بیشتر بروز میکنند. در تعطیلات نوروز تقریبا همه اعضای خانواده دوست دارند بیشتر مورد توجه قرار بگیرند، بیشتر احترام ببینند، تمجید شوند و بیشتر مورد محبت قرار بگیرند اما باز هم تقریبا همه ترسهای کهنهای دارند که مبادا کسی تحویلشان نگیرد، مبادا جلوی چشم دیگران تحقیر شوند و مخصوصا در مقایسه با خواهرها و برادرها، به اندازهای که توقع دارند، به آنها محبت نشود. این تلنبار مباداها که همان آسیبپذیریهای احساسی هستند، یک انبار باروت است که هر آن ممکن است بترکد و پیشگیری از این انفجارها هم اصلا کار آسانی نیست.
ریشه اغلب سازوکارهای احساسی مردم در کودکیشان است. تعطیلات نوروز خواهناخواه تقریبا همه را به نحوی یاد آبا و اجدادشان میاندازد. به همین دلیل غمی را با خودش میآورد. یاد عزیزان از دست رفته و اکثرا هم چند نفری این میان یاد خردهحسابهای قدیمیشان میافتند. مثل اینکه «بابا خدابیامرز چقدر دورهم بودن رو دوست داشت» یا «... به مامان خدابیامرز بد کرد» و... معمولا هم میزبان بختبرگشته و کسی که میخواهد همه خانواده را دور هم جمع کند، بیشترین آسیب را میبیند. گاهی هم به دنبال رقابت بر سر اینکه «من بزرگتر خانوادهام» یا «روز اول همه باید دیدن من بیایند» و...، ماجرا درست میشود.
اعضای خانواده در طول سال با حفظ فاصلهها به هر شکل سعی میکنند، به هم نریزند اما در تعطیلات نوروز خصوصا برای آنها که همه یکجا جمع میشوند شرایط برای جنجال کاملا آماده است. کمتر خانوادهای دیدهام که اعضایش نفرتهای عمیقی مثل اینکه «عزیز بابا و مامان کی بود؟» را از کودکی با خود به بزرگسالی نیاورده باشند. با رسیدن به این محدوده همه برمیگردند به روزگار کودکی و رفتارهایی مشابه آن روزگار را نشان میدهند. انگار که چند بچه در خانه پدری مشغول به کارها و رفتارهای کودکانه هستند، اکثرا هم خیلی شفاف و بیپروا این کار را میکنند. هر فعل، هر وضعیت ظاهری و هر کلمه بار احساسی دارد. حتی یک «سلام، ... کجاست؟» هم میتواند دردسرساز باشد.
موضوعات کهنه بعد از سالها رو میشوند: «بچه خوبه کی بود؟ جورکش بقیه کی بود؟ کی بود که همیشه به مامان کمک میکرد؟ پسرها که دست به سیاه و سفید نمیزدند! و...»
معمولا این وسط یکی فدا میشود. تقریبا هر خانوادهای هم چنین عضوی دارد و این عضو در بیشتر خانوادهها نیزمعمولا یک زن (غالبا مادر خانواده) است که غالبا هم داوطلب است و مسئولیت جسمی و روانی تعطیلات را برعهده میگیرد. این شخص، در واقع، رئیس تعطیلات است اما رئیسی که به هیچکس دستور نمیدهد. با این حال، این رئیس دلش میخواهد همه چیز خوب باشد، همه شاد باشند و هیچکس ناراحت نشود، پس باید همه چیز زیر نظرش باشد. اما قطعا این فرد محکوم به شکست است و در نهایت، بر اثر خستگی از پا درخواهد آمد و بعد از اینکه تعطیلات تمام شد، مدتی طولانی با احساس گناه و خستگی دست و پنجه نرم خواهد کرد. آن روی سکه تعطیلات نوروز همینجا ختم نمیشود اما بس است. به هر حال به قول قدیمیها «نفوس بد نزنیم!»
ما باور کردهایم که میشود یک سال جدی کار کرد و خانواده را جدی نگرفت و در عرض چند روز تعطیلات نوروز همه چیز را روبراه کرد. همین باور نادرست است که ممکن است بقیه سالمان را خراب کند و تعطیلات نوروز هم خوش نگذرد، اگر با این واقعیت مواجه شویم که در تمامی سال گذشته برای خودمان، زندگیمان و عزیزانمان هیچ کاری نکردهایم. بهتر است فکر کنیم که سرتاسر سال نوروز است و نوروز را خیلی سخت نگیریم. از نمایشهای بیمورد پرهیز کنیم و خودمان باشیم؛ خود واقعیمان. سبزیپلو و کوکو با ماهی، چند 10 هزار تومانی لازم نیست. میشود با یک کنسرو ماهی عید را جشن گرفت، همدیگر را دید و هوای هم را داشت. یکدیگر را حمایت کرد و همدل بود. قطعا اینگونه خیلی بیشتر به همه خوش خواهد گذشت.
* بخشی از سوگسروده مشهور شهریار در رثای مادرش (برگرفته از شعر «ای وای مادرم»)
دکتر فرشاد نجفیپور
روانشناس، عضو هیاتعلمی دانشگاه ارتش