«مرگ خوبه اما برای همسایه» یکی از زشتترین ضربالمثلهایی است که شنیدهام. مطمئنم قدیمیترها و گذشتگان ما که نگاه غیرمادیتر و زیباتری به زندگی و دنیا داشتهاند، این جمله را برای مذمت ترجیح دادن منافع خود بدون در نظر گرفتن آسیب دیگران به کار میبردهاند اما انگار مرام امروزیها فرق دارد. انگار ما را از یک گل دیگر سرشتهاند و هر روز که از عمر دنیا میگذرد، بیش از پیش مادیات و خودخواهی در رگ و پیمان ریشه میدواند. از این جمله بدم میآید، چون بعضی از ما آدمها که تعدادمان هم کم نیست، مرگ و هر آسیب و حادثهای را برای همه روا میدانیم و ککمان هم نمیگزد که چه بلایی سر دیگری آمده اما خدا نکند ذرهای گرفتاری نصیب خودمان شود. تا وقتی بلا جایی دور از ما و خانوادهمان است، چه اهمیتی دارد؟ گیرم منطقهای در آتش سوخت، چه خیالی است؟ آتش که به خانه ما نمیرسد! زلزله شهری را زیر و رو کرد، سیل خانه مردمی را ویران کرد، مگر اهمیت دارد وقتی خانه ما سر جایش است؟ هزار و یک حقه و نیرنگ در آستین داریم و برای دیگران به کار میبریم اما اگر کسی با خودمان چنین کند، مگر تحمل داریم؟ از دیدن رنج دیگران نمیرنجیم و اگر کسی را گرفتار ببینیم، به جای دعا برای او، خدا را شکر میکنیم این گرفتاری نصیب ما نشده است. برای توجیه خودمان هم جملهها را به مفهوم دلخواهمان به کار میبریم.
ما روز به روز دنیا را برای زندگی نازیباتر میکنیم. دنیا با مهر آدمهایش قشنگ است. شاید بهتر باشد همین امروز هر کدام از ما برای بهتر شدن و انسانیت قدمی برداریم. قبل از اینکه دیر شود، قبل از اینکه بچه های ما و آیندگانمان ضربالمثلها را در معنای بیرحمانهتری به کار برند.
زهراسادات صفوی