مدتی از شروع روزهای سخت، روزهایی که همه چیز گران و شرایط زندگی برای خیلیها سخت شد، میگذرد و شاید وقت خوبی است که کمی درنگ کنیم. کمی درنگ کنیم و برگردیم به پشت سرمان نگاه کنیم و ببینیم چه بودهایم و چه کردهایم. از آنهایی بودیم که که فقط به فکر خودشان بودند یا آنهایی که دلشان برای همه لرزید و هر کاری کردند تا زندگیهای سخت، سختتر نشود. از آنهایی بودیم که فرصت را غنیمت شمردند تا از آب گلآلود ماهی بگیرند و بار خود را ببندند یا آنهایی که رحم کردند و خواستند سنگی از پیش پایی بردارند.
گاهی باید در خلوت کمی به خودمان و آنچه هستیم و باید باشیم، عمیقتر نگاه کنیم. آینهای دستمان بگیریم و خود واقعیمان را عیان و بیپرده به خودمان نشان دهیم.
ممکن است از دیدن حقیقت جا بخوریم، بترسیم و ناراحت شویم اما خدا را چه دیدی، شاید هم ببینیم خوبیهایمان بر بدیهایمان چربیده و کارنامهمان در حد قبولی است. خدا کند همهمان از همان گروه دوم باشیم که اگر اینطور باشد، روزهای سخت معنی نخواهد داشت و هر شرایطی به ما تحمیل شود، کمری زیر بار سختیها خم نمیشود.
بیا به جای اینکه وقتی از مشکل دیگری میشنویم، اشکهای پدری را در برنامه تلویزیونی میبینیم که برای ناتوانی در هزینه درمان کودک بیمارش میگرید، به جای اینکه به تاریکیها لعنت بفرستیم، روشنگر راه باشیم. چه فایده دارد به زمین و زمان ناسزا بگوییم و اگر کاری از دستمان برمیآید، دریغ کنیم؟
امروز خودت را بیرودربایستی و بیسانسور ببین. رودربایستی با خودت را کنار بگذار، نترس، شرمندگی تو، عذاب وجدانت، به اندازه رنجهای یک پدر، یک انسان که کمرش زیر بار سختیها خم شده، عذابآور نیست.
زهرا سادات صفوی