زندگی صحنه زیبای هنرمندی ماست...
هرچه بیشتر از آدمیت بو برده باشیم و هر چه بیشتر دوست بداریم، بیشتر غصه خواهیم داشت چون دیگر فقط به فکر خودمان نیستیم و بار رنج دیگران هم بر دوشمان خواهد بود. این احساس به معنی این نیست که چون همیشه در جهان آدمهایی با درد و رنج وجود دارد، شادمانی را حق خود ندانیم. راه چاره ساده است، میتوانیم شادیآفرین زندگی دیگران باشیم و با شاد شدن آنها و کم کردن بار اندوه و دردشان، رضایت را مهمان قلبمان کنیم.
قرار نیست معجزه اتفاق بیفتد و وقتی حالمان خوب نیست و به جای زندگی، روزمرگی میکنیم، شادی و احساس رضایت از جایی بیاید و قلبمان را نشانه برود. باید آن را درونمان ایجاد کنیم و هر چقدر خودخواه باشیم، اگر آدمهای اطرافمان آزرده باشند، محال است ذرهای از دلمان هم که شده، مکدر نشود. پس باید راهی برای زندگی کردن یافت. باید راهی پیدا کرد برای اینکه صبحها بتوانیم با امید چشم باز کنیم و شبها با آرامش بخوابیم. وقتی قدمی برای کسی برمیداریم و دست یاری به سوی او دراز میکنیم، ناخودآگاه خودمان را ارزشمند میبینیم و دلمان قرص میشود که میتوانیم نقش خود را در جهان درست ایفا کنیم. نمایش در تلگرام
اینطور خدا را هم خوش میآید چون به دنیایش راهت داده که نقشت را در تمام سکانسهای تلخ و شیرینش درست ایفا کنی و مطمئن باش وظیفهای داری. نمیتوانی بهانه بیاوری، چشمهایت را ببندی و بیتفاوت و بدون توجه به همبازیهایت در صحنه دنیا نقش بازی کنی. هیچ بازیگر تئاتری در صحنه نمایش اینگونه موفق نبوده، چه برسد به تو که نقشت حقیقی است و نه فقط بازی.
زندگی شبیه صحنه تئاتر است اما بازی ما در این صحنه پابرجا حقیقی است. تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد، راهی برای اینکه صحنه زیبای هنرمندیمان با نغمهای خوش جاودانه شود.
زهرا سادات صفوی