0
0
        

روزگار می‌گذرد و با گذر روزها همه چیز عوض می‌شود. بعضی از این تغییرها زندگی را برایمان راحت‌تر کرده‌اند و بعضی دیگر دل‌ها را سخت؛ چون آدم‌ها هم تغییر کرده‌اند.
خیلی دور نیست روزگاری که همسایه‌ای، آشنایی یا دوستی، دستی را می‌گرفت و گوشه‌ای، دور از چشم و گوش اغیار و در جایی که آبرویی نریزد، در گوشش از مشکلات کسی می‌گفت که روزهایش آسان نمی‌گذرد؛ خانواده‌ای که بیکاری سرپرستش سفره‌شان را خالی کرده، مادری که سرپرست بچه‌های یتیمش شده و از چرخاندن چرخ زندگی عاجز مانده، دختری آبرودار و بی‌جهاز و پسری که پولی برای شروع زندگی ندارد، خانواده‌ای که بیماری در خانه دارند و در تامین هزینه‌های درمانش درمانده‌اند، زن و مرد سالخورده‌ای که به کمک نیاز دارند تا روزهای باقیمانده‌ زندگی‌شان سخت نگذرد و...
خیلی وقت‌ها جواب این نجوا، غم چهره و دلی لرزیده بود که قول می‌داد به قدر استطاعت کاری کند یا برای نجوای این درد در گوش شنوایی دیگر، قدمی بردارد.
این روزها اما انگار دلمان کمتر می‌لرزد. اول به فکر نداشته‌های چندان مهم زندگی خودمان می‌افتیم. بهانه‌ می‌آوریم یا به اظهار تاسفی با سر تکان دادن بسنده می‌کنیم و از آن بدتر، وعده‌ای می‌دهیم که خودمان به سر خرمن بودنش شک نداریم.
آن روزها آدم‌ها نجواها را می‌شنیدند و انگار این روزها فریادها را هم نمی‌شنویم. فریادی که وای بر ما اگر دلمان را نلرزاند:
ای آدم‌ها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید/ یک نفر در آب دارد می‌سپارد جان/ یک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند/ آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید/ که گرفتید دست ناتوانی را/ آی آدم‌ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید/ نان به سفره، جامه‌تان بر تن/ یک نفر در آب می‌خواند شما را...
• بخش‌هایی از شعر «آی آدم‌ها» نیما یوشیج




مطالب مرتبط

دیدگاه کاربران

ارسال ديدگاه
نام :    ایمیل : 

عکس خوانده نمی شود کد امنیتی :      

کلیه حقوق این سایت متعلق به موسسه فرهنگی ابن‌سینای بزرگ می باشد. طراحی و اجرا توسط: هنر رسانه




ناحیه کاربری

آدرس ایمیل:
رمز عبور:
 
رمز عبورم را فراموش کرده‌ام

ثبت نام